English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
on the go <idiom> U مشغول دویدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
busies U مشغول
busy U مشغول
busier U مشغول
busying U مشغول
busied U مشغول
busiest U مشغول
occupied U مشغول
busy at U مشغول
at U مشغول
busy with U مشغول
in a U مشغول نبرد
occupying U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupies U مشغول داشتن
busy U مشغول کردن
in a U مشغول کار
to d. one self U مشغول شدن
busying U مشغول کردن
under an obligation U مشغول الذمه
engage U مشغول کردن
working U مشغول کار
workings U مشغول کار
overbusy U زیاد مشغول
to employ oneself U مشغول شدن
engages U مشغول کردن
indebted U مشغول الذمه
go about U مشغول شدن به
engross U احتکارکردن مشغول
at work U مشغول کار
twiddle one's thumbs <idiom> U مشغول نبودن
at it U سخت مشغول
he applied him self to study U مشغول تحصیل شد
busied U مشغول کردن
get to work U مشغول کارشوید
go about <idiom> U مشغول بودن با
busier U مشغول کردن
he is at work U مشغول کاراست
busies U مشغول کردن
busiest U مشغول کردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
opposite numbers U افسران مشغول به کار
activities U فعال یا مشغول بودن
activity U فعال یا مشغول بودن
intent on doing anything U سخت مشغول کاری
amused U سرگرم شده و مشغول
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
up to the eyes in work U سخت مشغول کار
go at U جدا مشغول شدن به
indebted U مشغول الذمه مقروض
(in) up to the chin <idiom> U خیلی مشغول با کسی
in the schools U مشغول دادن امتحانات دانشگاه
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
amuse U مشغول کردن تفریح دادن
amuses U مشغول کردن تفریح دادن
in treaty U مشغول مذاکره و عقد پیمان
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
stick to your work U بکار خود مشغول باشید
The line is busy (engaged). U صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to engage in something [in doing] something U خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
raced U دویدن
races U دویدن
doubled U دویدن
double U دویدن
doubled up U دویدن
race U دویدن
runs U دویدن
to run through U دویدن
Running <adj.> U دویدن
run U دویدن
play at U بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler U کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
run for it <idiom> U به ضرب دویدن
outrun U در دویدن جلوافتادن
outrunning U در دویدن جلوافتادن
outruns U در دویدن جلوافتادن
to bolt U با سرعت دویدن
tracked U مسابقه دویدن
cursorial U مستعد دویدن
track U مسابقه دویدن
footrace U مسابقه دویدن
leap U جستن دویدن
jogs U اهسته دویدن
leaped U جستن دویدن
running with the ball U با توپ دویدن
runout U محوطه دویدن
winder U دویدن سریع
re-ran U دوباره دویدن
re-run U دوباره دویدن
trig U تر وتمیز دویدن
scuttle U بسرعت دویدن
scuttled U بسرعت دویدن
scuttling U بسرعت دویدن
re-running U دوباره دویدن
re-runs U دوباره دویدن
tracks U مسابقه دویدن
scuttles U بسرعت دویدن
jog U اهسته دویدن
jogged U اهسته دویدن
leaps U جستن دویدن
jogging U اهسته دویدن
roil U دنبال هم دویدن
ground speed U سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
he fell to the ground U دویدن اغازکردبزمین افتاد
to start U شروع کردن به دویدن
jogs U دویدن بصورت یورتمه
jogging U دویدن بصورت یورتمه
To interrupt someone. To butt in. U تو حرف کسی دویدن
jogged U دویدن بصورت یورتمه
sprinted U با حداکثر سرعت دویدن
jog U دویدن بصورت یورتمه
sprints U با حداکثر سرعت دویدن
run way U محوطه دویدن هواپیما
sprint U با حداکثر سرعت دویدن
long wind U طاقت زیاد دویدن
outkick U تندتر از رقیب دویدن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
dinger U دویدن به پایگاه اصلی
rerun U عمل دوباره دویدن
base running U دویدن بسوی پایگاه
circling U دویدن در مسیر منحنی
circles U دویدن در مسیر منحنی
circled U دویدن در مسیر منحنی
circuit clout U یک امتیاز با دویدن به پایگاه
circle U دویدن در مسیر منحنی
background U چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
backgrounds U چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
to run for the bus U برای گرفتن اتوبوس دویدن
roll out U دویدن هواپیما روی باند
road work U دویدن جادهای در تمرین بوکس
to run a race U در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
false starts U دویدن قبل ازصدای تپانچه
arresting system runout U محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
departure end U انتهای محوطه دویدن هواپیما
false start U دویدن قبل ازصدای تپانچه
ground game U روش استفاده از مانور دویدن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to take a run-up U با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
goes U نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
go U نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
thresholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
buttonhook U نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
back-up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
rompish U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
quarterback sneak U حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
drag bunt U ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
curls U پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
rompy U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
curled U پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curl U پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
triple threat U بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
to ran a person hard U کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
slanted U بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
leg bye U امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
slant U بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
slants U بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
hangs U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
break U حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks U حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
square in U پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
switched network backup U انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
scrambles U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
hardscrabble U دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
glide U حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided U حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides U حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
active U مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
approach end U نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
to a. oneself U مشغول شدن اماده شدن
activities U چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity U چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
laziest U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
stop and go U پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com